ای پاره پاره حنجر من! دست و پا مزن!
روی مرا به خون گلویت حنا مزن!
لب های خشک تو جگرم را ترک زده
شرمنده ام، دگر سخن آب را مزن!
از خونِ گرمِ حنجرِ پاکِ تو سوختم
با داغ خویش، لرزه به عرش خدا مزن!
ای پاره پاره حنجر من! دست و پا مزن!
روی مرا به خون گلویت حنا مزن!
لب های خشک تو جگرم را ترک زده
شرمنده ام، دگر سخن آب را مزن!
از خونِ گرمِ حنجرِ پاکِ تو سوختم
با داغ خویش، لرزه به عرش خدا مزن!